زمستان
دوباره زمستان شروع ميشود.
دوباره صداي باران به گوش ميرسد.
دوباره برادرم تبر به دست به سوي چوبها ميدود.
دوباره پدر بخاري را نصب ميكند.
دوباره زمستان شروع ميشود.
دوباره بايد آتش روشن كرد.
كي ميشود كه گاز لوله كشي شود.
كي از بخاريهاي گازي استفاده كنيم؟
دوباره زمستان شروع ميشود.
دوباره راه رفتن در لابه لاي گل و لاي شروع ميشود.
كي ميشود همه جا آسفالت باشد؟
كي؟ كي؟ كي؟
زمستان 1382 |
نوشته بهار جان از كابل |